امیرعلی جونامیرعلی جون، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

گل پسر من امیرعلی

خلاصه عکس های این چند هفته

امروز مامانی اصلا دل و دماغ ندارم خلاصه وار واست مینویسم نمیدونم علتش چیه عکسا یا خیلی دیر آپلود میشن یا اصلا آپلود میشن با کلی کلنجار رفتن اینارو تونستم واست بذارم امیرعلی در حرم حضرت معصومه مراسم شیرخوارگان حسینی:وقتی که 7ماهه باردار بودم و بستری شدم مامان این نی نی که اسمش فاطمه هست هم بستری بود و با هم دوست شدیم اتفاقی توی مراسم دیدمش اینم عکس نی نی نازش اینجا هم رفته بودیم مهمونی توی ولایت بابایی امیرعلی کرد میشود.امیرعلی و بابا جون(بابایی مامانی) امیر جونو و خاله فری(دختر خاله مامانی) جیگرم چه خنده ای امیرعلی و عمه شهناز در فرودگاه امام خمینی اینم محمد جواد بچه دختر عمه بابایی که رفتیم خونشون ا...
29 آذر 1390

دست دسی

فونت زيبا ساز سلام خدمت همه دست دسی کردن و از دیروز به خوبی یاد گرفتم از وقتی که وارد 11 ماهگی شدم  دستامو به هم نزدیک می کردم وانم فقط واسه یه بار اما از دیروز دارم دست دسی میکنم ار صدای به هم زدن دستام اولش تعجب میکنم ولی بعدش میخندم و ذوق می کنم     ...
23 آذر 1390

رفتم توی دوازده ماهگی

سلام به همه این روزا سرمون خیلی شلوغه آخه داریم به پایان ترم نزدیک میشیم و برنامه ریزی واسه امتحانات لازمه امیرعلی مامان جون امروز 3 روزه که وارد دوازده ماهگی شدی و چیزی نمونده که به امید خدا یک ساله بشی این روزا با صداهایی که از خودت در میاری می خوای نشون بدی که داری بزرگ میشی و همه چیزو میفهمی سومین دندونت هم به سلامتی داره در میاد. مامانی فدات این چند روزه خیلی اذیت شدی نمی دونم چرا اینقدر زود به زود سرما می خوری دل درد داشتی و اسهال شبا نمیخوابیدی تا صبح گریه میکردی ما هم که رفته بودم خونه بابابزرگت(بابای بابایی) همه رو خواب زده کردی و نگران دیشب که داشتم میبردمت دکتر چه تصادفی کردیم خدارو شکر ما مقصر نبودیم آخه بی انصاف بدج...
20 آذر 1390

چند تا عکس از شیرین کاریهای امیرعلی

سلام این روزا امیرعلی ماشالا به جونش فعالیتش خیلی زیاد شده من که کم میارم از بس از این و اون بالا میره مدام با کله میخوره زمین و بعدش گریه و اعصاب خوردی من و باباش و عمه شهنازش و و مابقی ... چند روز پیش که داشتم لباسارو داخل کشو میذاشتم من هر چی لباس تا میکردم این فسقلی در می آوارد و مینداخت روی زمین پاشو گذاشت روی  کشو می خواست بره روی اون که یکدفعه پاش لیز خورد صحنه خیلی خنده داری بود حیف که نتونستم ازش عکس بگیرم   غذا که می خوریم خدا نکنه من دهن خودم بذارم و دهن امیر جون نذارم میگه هه یعنی منم می خوام مامانی عاشقتم       اینم چند تا عکس محتویات کیف مامانو خالی کردن آویزون شدن از ه...
1 آذر 1390
1